به گزارش راهبرد معاصر؛ تحلیلگر گاردین طی مقاله ای برای این روزنامه به ابعاد خروج نظامی امریکا از خاورمیانه پرداخته و موانع موجود بر سر این روند را بر شمرده است. در ادامه ترجمه کامل این مقاله را می خوانید:
بحرانی که با ترور ژنرال قاسم سلیمانی از سوی ترامپ آغاز شد، تمام فکر و ذکر مسئولین ایران را حول یک درخواست بزرگ متمرکز کرده: نیروهای نظامی آمریکا در منطقه باید تسلیحات خود را جمع کنند، پایگاه های خود را ببندند و برای همیشه بروند. نکته طنز اینجاست که گویا ترامپ با این مطالبه موافق است.
آیت الله خامنه ای با اشاره به حمله تلافی جویانه به اهداف امریکا گفت: «اقدامات نظامی این چنینی کافی نیست. مهم این است که حضور فسادانگیز امریکا در منطقه پایان یابد». حسن روحانی، رئیس جمهور ایران هم گفت تنها پاسخ، بریدن پای نیروهای امریکایی از منطقه است.
این موضع دراز مدت ایران چندان تفاوتی با نگاه ترامپ ندارد؛ حداقل در تئوری که همین طور است. رئیس جمهور ایالات متحده مکرر در جهت کاهش حضور نیروهای امریکایی در خاورمیانه استدلال آورده. در شمال سوریه، پاییز گذشته، گامی در همین راستا برداشت که متحدان را دلسرد و ترکیه، روسیه و حکومت سوریه را خوشحال کرد.
ترامپ هیچگاه طرح عقب نشاندن نیروهای خود را رو نکرده. در مورد اسرائیل به دنبال روابط امنیتی و سیاسی عمیق تر بوده. با خاندان سلطنتی سعودی هم خوب گرم گرفته. او همچنان درگیر این سنت است که اعتقاد دارد منطقه برای آمریکا اهمیت استراتژیک دارد.
نگاه وی هم از ایدئولوژی بر می آید هم از غریزه اش. وقتی ترامپ در 2016 متعهد شد به جنگ های بی پایان امریکا پایان دهد، به صورت ویژه بر میراث اوباما و بوش در عراق و افغانستان اشاره داشت. ترامپ هر دو اشغال را ناشی از سوء برداشت دانست و معتقد بود باعث از دست رفتن دلارهای مالیاتی و زندگی مردم شد. برای او، ایدئولوژی های تونی بلر گونه لیبرال در رابطه با جامعه بین المللی و نگاه به آن به عنوان امنیت دسته جمعی، دستور برای مداخله بشردوستانه و ملت سازی، در سطح کفر است.
ترامپ به بازار علاقمند است نه اخلاق. او هیچ نگاهی به کالاهای بزرگتری نظیر احساس ماموریت جهانی امریکا ندارد و به جای آن تاکید می کند: اول امریکا. هفته گذشته که در مورد تقریب فرضی با ایران سخن می گفت، تمرکز بیزنس من او روی پتانسیل های اقتصادی و منابع طبیعی بود.
دلایل دیگری هم در جانب امریکایی وجود دارد و این سوال مطرح است که تا کی امریکا به حضور نظامی در پایگاه های وسیع عراق، عربستان، بحرین، قطر، کویت، عمان، امارات و افغانستان ادامه خواهد داد. یکی از دلایلی که ترامپ مطرح می کند مربوط به وابستگی بسیار کمتر امریکای امروز به نفت خاورمیانه است.
دکترین کارتر پس از تجاوز اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان در 1979، منطقه و نفت آن را به عنوان تحت الحمایه دوفاکتوی امریکا اعلام کرد. کارتر به صراحت گفت: «هرگونه تلاش از سوی نیروهای خارجی برای کنترل منطقه خلیج فارس به عنوان حمله علیه منافع حیاتی امریکا در نظر گرفته خواهد شد... و با هر ابزار لازم از جمله نیروی نظامی، پاسخ داده خواهد شد».
در عمل کارتر داشت سیاست امریکا پس از 1945 و پس از خروج بریتانیا از شرق سوئز را تکمیل می کرد و به گذر زمان جای پای خود را بزرگتر از این هم کرد. اما زمانه دوباره در حال عوض شدن است. به لطف شکوفایی نفت شیل، امریکا پیشرو در تولید نفت خام شده. تولید کنندگان نفت در خاورمیانه دیگر چندان اهمیتی ندارند. اولویت های ژئوپلیتیکی در حال جابجایی هستند. امروزه امریکا بیش از آن که روی مهار نفوذ روسیه یا تثبیت خاورمیانه متمرکز باشد، روی رقابت نظامی و اقتصادی با چین و دفاع از منافع خود در آسیا و اقیانوسه حساس شده. ترامپ معتقد است متحدان او در منطقه، نظیر اعضای اروپایی ناتو، باید بیشتر خود اتکا شوند و از فروش سلاح های گران قیمت احساس خرسندی می کند.
ایالات متحده قطعا از رفتارهای ایران و تروریست ها در منطقه نگران است. ترامپ تلاش دارد در قضیه فلسطین به یک صلح برسد. اما توسعه طلبی نظامی پکن، "دیپلماسی بدهی" یک کمربند یک جاده او، مسیرهای تجاری در دریای جنوبی چین، وضعیت دموکراسی در تایوان و هنگ کنگ، نگرانی های بزرگ تر و طولانی مدت تر واشنگتن است.
در طرف ایرانی، مطالبه خروج آمریکا تنها از نارضایتی قدیمی پس از کودتای 1953 بیرون نمی آید. البته این موضوع بی تاثیر نیست. ایران فقط و فقط به خروج امریکا به شکلی رضایت می دهد که دستش در منطقه باز باشد. در حالیکه هیچگاه بلند پروازی های منطقه ای خود برای تبدیل شدن به قدرت اول را کنار نمی گذارد.
باوری محکم در تهران به این وجود دارد که منطقه خاورمیانه در صورت نبودن رقابت قدرت های بزرگ، ارتش های خارجی و فانتزی های امپریالیستی در آن، بسیار جای بهتری خواهد بود. البته بیشتر تحصیلکردگان ایرانی ذاتا غربگرا هستند نه عرب گرا. اما دیوارهای بر آمده از سال 1979 مانع از عادی سازی روابط است.
همچنین دلایلی وجود دارد که دولت های منطقه را ترغیب می کند مستقلا با یکدیگر کنار بیایند. با مشخص شدن پایبندی ضعیف ترامپ به امنیت منطقه، عربستان وقطر خودشان گام هایی را در جهت حل اختلافات برداشتند. نگرانی های امنیتی مشترک امریکا با اسرائیل و شاید هم جانبداری ترامپ به نفع اسرائیلی ها، باعث شده ارتباطات غیر رسمی میان دولت های عربی و اسرائیل به نتیجه مثبت نرسد. اگر ایالات متحده به عنوان مدافع قابل اتکای دوستانش دیده نشود و اگر دیگر برای بقایش در خاورمیانه، تمایلی یا نیازی احساس نشود، آنگاه قطعا زمان رفتن آمریکاست. اما اگر امریکایی ها بیرون بروند، چه اتفاقی رخ خواهد داد؟
عراق و سوریه
اتفاقات اخیر در عراق و سوریه اعتمادی نسبت به آینده پسا امریکایی بر نمی انگیزد. پس از آغاز جنگ سوریه در 2011، امریکا و متحدان خلیجی اش، از گروه های شورشی چندپاره حمایت کردند. اما برخی از این گروه ها در خود افراط گرایان را داشتند. همین موضوع باعث شد ادعای دولت بشار اسد در این که با تروریست ها می جنگد، تقویت شود و در نتیجه جبهه ضد او، به ضعف گراید. آمریکا دست از حمایت نیروهای شورشی کشید. همچنین حاضر نشد اثبات کند که استفاده از سلاح شیمیایی برایش خط قرمز است و باعث دخالت نظامی می گردد. با رها سازی کردها از سوی ترامپ، اکنون روسیه خلاء را پر کرده و می رود که با بمباران دائم ادلب در کنار دولت سوریه، جنگ را ببرد.
در پی تهاجم به عراق در 2003، نیروهای امریکایی رسما در سال 2011 خاک این کشور را ترک کردند اما در واقع چندین هزار نفر دیگر باقی مانده اند که وظیفه اصلی آن ها مبارزه با داعش بود. به دنبال ترور سلیمانی، پارلمان عراق از تمام نیروهای امریکایی خواست خاک این کشور را ترک کنند. اما نشانه هایی از نظرات مخالف در میان سیاسیون و نظامیان عراقی به چشم می خورد که معتقدند بدون امریکا نمی توان داعش را مهار کرد. سوریه می تواند نمونه خوبی از این باشد که نشان دهد وقتی امریکا راه خود را می کشد و می رود، چه اتفاقی می افتد.
اسرائیل
عقب نشستن گسترده نیروهای امریکایی از منطقه برای اسرائیل تجربه ای گران خواهند بود و به همین خاطر احتمالا اسرائیلی ها با آن مخالفت خواهند کرد. دولت یهود از ابتدای مطرح شدنش، در حلقه محاصره دشمنان بوده. هرچند این دولت اکنون با غرور در زمینه خودکفایی در دفاع از خودش سخن می گوید ولی اثر سمبلیک بیرون رفتن نیروهای امریکایی باعث تحریک دشمنان اسرائیل می شود.
به همین خاطر و البته به دلایل دیگر، هر گونه کاستن از حضور نظامیان امریکایی در منطقه، قطعا باعث ایجاد تضمین های امنیتی بیشتر برای اسرائیل مثلا در قالب پیمان های نظامی دو جانبه خواهد شد. حامیان اسرائیل در کنگره تضمین خواهند کرد که این دولت تنها نخواهد ماند.
همزمان با این مسئله، چنین تغییر موضعی می تواند باعث تضعیف نتانیاهو، گزینه مد نظر ترامپ در اسرائیل شود و راه را برای ائتلاف بازیگران مرکز باز کند و بگذارد راه حل دو دولتی به نتیجه برسد.
افغانستان
جنگ افغانستان که بی پایان بنظر می رسد و از 2001 آغاز شده، نقطه ضعفی در دولت ترامپ شده. او البته با دلایلی می گوید که میلیاردها دلار سر ملت سازی فساد انگیز و آشوب زده خرج شده که نه توانسته امنیت بیاورد و نه دولتی دموکراتیک برپا کرده و فقط بر شمار تلفات غیرنظامیانی افزوده. ترامپ از 2017 با اعزام سربازان بیشتر کار خود را آغاز کرد. درست همان طور که اوباما کرده بود. وقتی دید جواب نمی دهد، مذاکرات محرمانه با طالبان را از سر گرفت که به سفر سران طالب به کمپ دیوید و عدم دیدار ترامپ با آن ها انجامید. مشکل اصلی آشنا بود: طالبان اصرار داشت نیروهای امریکایی باید بروند و بعد آن ها می پذیرند که با دولت آتش بس کنند.
از آن جا که بعید است طالبان کوتاه بیاید، ترامپ یا جانشینش مجبور خواهند بود تا در نهایت دستور عقب نشینی ولو به قیمت تسلط بنیادگرایان بر افغانستان را صادر کنند. مشکل این است که در چنین نمونه ای، تمامی دستاوردهای افغان ها به باد می رود و فداکاری آن ها طی 20 سال نابود می شود.
عربستان سعودی و دولت های خلیج
شوک بیرون کشیدن نیروهای امریکایی بیش از همه در این ناحیه موثر خواهد بود. رفاه مدرن و نفوذ عربستان، امارات، قطر و کویت ذیل امنیتی بوجود آمده که امریکا فراهم کرده است. امریکا توانسته با نفوذ خود در عربستان جلوی تکرار موضوعاتی نظیر ربایش نخست وزیر لبنان و یا کشتن روزنامه نگار برجسته را بگیرد. کمک نظامی به نحوی که به فجایع انسانی نظیر یمن بیانجامد، بعید است که در دستور کار باشد. سعودی ها و دولت های کوچکتر خلیج، هرچند به لحاظ تسلیحاتی قوی تر از ایران هستند ولی با کاسته شدن از دخالت های امریکا ممکن است گام های مصالحه جویانه در قبال تهران بردارند همانطور که طی ماه های گذشته طبق برخی گزارش ها چنین اقداماتی شده.
از سوی دیگر شاید آن ها به دنبال حامیان دیگری نظیر روسیه و چین بروند که مشتری نفت هم هستند. هیچ رئیس جمهوری در امریکا نمی تواند چنین افت نفوذی را تاب بیاورد. در کنار این بحث معاملات پر سود برای فروش اسلحه و جذب سرمایه هم مطرح است. بیرون آمدن از این میدان آن قدر که ترامپ فکر می کند، ساده نیست.
تروریسم و ضد امریکا گرایی
کاهش حضور آمریکا در منطقه در گذر زمان شدنی است و شاید با این موضوع، ضدیت با امریکا و هدف قرار گرفتن امریکایی ها هم از سوی تروریست ها کاهش یابد. با بیرون آمدن امریکا از خاورمیانه یکی از منابع تنش غرب شاید پاک شود. از سوی دیگر هرگونه ضربه به رهبری امریکا در مبارزه علیه داعش یا جانشینانش جدی خواهد بود. ناتو ممکن است همانطور که ترامپ پیشنهاد کرد، نیرو پیاده کند. سازمان های منطقه ای نظیر اتحادیه اروپا و شورای همکاری خلیج می توانند سرمایه بیشتری روی امنیت بگذارند. این ها باعث تقسیم هزینه دفاع و بالا رفتن توانمندی اطلاعاتی است که چیز بدی هم نیست.
کاستن از حضور آمریکا می تواند باعث کاهش تنش با ترکیه هم شود. ترکیه هرچند اسما یک متحد است ولی در قبال سیاست های "تکبر آمیز" امریکا صبرش لبریز شده. همچنین این موضوع باعث فشار بر دیکتاتوری هایی نظیر مصر در جهت در نظر گرفتن نفع مردم می شود.
در هر حال این که یک دولت کنترل خود را از دست بدهد و از جایگاه هژمونیک و دوره "امریکا استثناست" دست بکشد و تبدیل به کشوری عادی شود، مسئله ای مهم است. بریتانیا 70 سال است که امپراتوری خود را از دست داده و هنوز نتوانسته خود را دوباره بسازد. آیا امریکا می تواند؟ ترامپ می تواند؟
نظریه: این نوشتار که بر آمده از یک ذهنیت انگلیسی در قبال منطقه غرب آسیا و حضور ایالات متحده در آن است، هر چند رگه هایی از واقعیت را در خود دارد اما عملا، در این نتیجه گیری کلی که ترامپ واقعا خواستار خروج از منطقه است، به نظر توجهی به واقعیت ندارد. ترامپ مکرر شعارهایی داده که به آن عمل نکرده. ترامپ با دستور ترور شهید سلیمانی و ابومهدی المهندس مرتکب عمل خطرناکی شد که حتی بوش هم جرات آن را نداشت. بنابراین پیش فرض اینکه ترامپ به واقع قصد عملی کردن شعارهای خود در زمینه خروج از غرب آسیا را دارد، منطقی نیست.